آیا جریانی که از احمدینژاد چه در مجلس، چه در رسانهها و چه در بدنه نخبگان حزباللهی حمایت میکرد، حمایتش جنبه سیاسی داشت یا اینکه این دفاع، یک دفاع گفتمانی بود و اگر یک دفاع گفتمانی بود، دولت نهم و شخص احمدینژاد چه ویژگیهایی گفتمانی داشت که حتی رهبر معظم انقلاب نیز گاهی جدیتر از همه حامیان، از دولت حمایت میکرد؟
- اگر بخواهم در یک کلمه بگویم، ما و شما و دیگر حامیان به این دلیل از دولت حمایت میکردیم که بحث عدالت، همنشینی با پابرهنگان و تبعیت از ولایت و بوسیدن دست او در هنگام گرفتن حکم مطرح بود نه خود دولت. یعنی این دولت هنگامی در چشمها بزرگ شد که خود را شکست و ندید و این بحث اصلی بود. رهبر معظم انقلاب هم هر زمان که از دولت حمایت کرده، در واقع از این ویژگیها حمایت کرده است. چنانکه همیشه در سخنانشان فرمودهاند در این دولت عدالت اجرا شد و در این دولت ارزشها و آرمانهای امام(ره) سر دست گرفته شد.
ایشان فرمودند که من به خانوادهام گفتم که اگر آقای احمدینژاد رأی هم نمیآورد، همین که پرچم عدالت را در دست گرفت، خیلی باارزش است. لذا عشقی که این جریان مردمی میورزد، به این ارزشهاست و هر کسی در یک خط قرار میگیرد، مورد محبت و حمایت این جریان خواهد بود. این خط از ابتدا درست بوده و تا آخر هم درست و صحیح خواهد بود. حال در این میان یک نفر اشتباه کرده و این قابل بحث است که آیا اشتباه در درون این فرد وجود داشته و بعداً نمایان شده یا همانطور که من گفتم، بر اثر شرایطی که پیش آمد، اتفاق افتاده؛ اما این جریان هست و به کارش هم ادامه خواهد داد. وظیفهای که ما برعهده داریم این است که نگذاریم به ما القا کنند که اصل ارزشها برای این دولت مطرح نبوده و بیارزش بوده. ما دیدیم که در دوران فعالیت این دولت فاصله طبقاتی تا چه حد کاهش یافت و دیدیم که میزان مشارکت مردم به چه میزان بود. اصلاً در همان جریان دوم خرداد بسیاری از مردم و از جمله خود من به آقای خاتمی رأی دادیم اما ما به چه چیز رأی دادیم؟ شاید در آن زمان ما مسائل را سطحی دیدیم و اینکه آقای خاتمی با اتوبوس برای تبلیغات به این طرف و آن طرف میرفت و یا اینکه میگفتند "درود بر سه سید فاطمی؛ خمینی و خامنهای و خاتمی". آن چیزی که امثال بنده را جذب کرد و تعدادشان کم هم نبود و موجب رأی بالای آقای خاتمی شد، همین گفتمانها، رفتارها و شعارها بود. اما بعد دیدیم که اینگونه نیست و آنقدر بر رفتارهای دیگر اصرار و تکرار شد که ما در آنجا به این باور رسیدهایم که فریب خوردهایم.
اما در اینجا من چنین فکر نمیکنم که ما فریب خوردهایم و آقای احمدینژاد ما را فریب داده باشد. من واقعاً یک تغییر در ادبیات و رفتار آقای احمدینژاد مشاهده میکنم. آقای احمدینژاد گاهی در سخنانش میگوید که "من بودم که این کار را انجام دادم، من بودم که..."، در حالی که در گذشته اینگونه نبود. من به برخی از دوستان میگویم که اینقدر در مورد جنّ و اینطور چیزها نگویید؛ آنچه خطرناکتر است، غرور است و غرور در آموزههای اسلامی در هر صورتی ناپسند است. این تغییری است که در ایشان حادث شده است. شرایط را هم شاید من کمی بیشتر از شما درک کنم و آقای احمدینژاد نیز بیشتر از من. اگر شما در یک موقعیتی قرار بگیرید که مورد توجه و گاهی تملق بیش از حد واقع شوید، ممکن است دچار غفلت و غرور شوید. همانطور که رهبر معظم انقلاب نیز فرمودند که دو چیز تهدید کننده است؛ غفلت و غرور.
بحث مؤلفههای این جریان خدمت را بازتر کنید؛ چون دولت نهم جنسش با این دولت فرق داشت و کسانی که در آن فعالیت داشتند با افرادی که هماکنون در این دولت هستند تفاوت زیادی داشتند. یعنی دولت نهم را فقط آقای احمدینژاد به دولت خدمت تبدیل نکرده بود، بلکه کسانی هم بودند که مدل رفتار و خدمتشان مانند آقای احمدینژاد بود.
- در دولت نهم که خود بنده نیز بودم و شما هم میدانید یک معیار مشخصی برای انتخاب همکاران وجود داشت که آن معیار قابل قبول بود، هرچند منجر به انتخاب بعضی مصادیق شد که شاید ما آنها را قبول نداشتیم. مثلا در مورد آقای دانش جعفری، من خودم به رئیسجمهور گفتم که ایشان صراحتاً از سیاستهای تعدیل اقتصادی حمایت میکند. گفت که من با او صحبت کردم و قرار شد که اینجا جای حزب بازی و گرفتن نظریه از مجمع نباشد و با یکدیگر بحث میکنیم و به نتیجه میرسیم. یا منصوب کردن آقای متکی نیز از همین سنخ است و... پس مشخص است که ملاک احمدینژاد در دولت نهم قوم و خویشبازی و رفیق بازی که یکی از ویژگیهای منفور دولتهای قبلی محسوب میشد، نبود و حتی کسانی را که از رقیبانش محسوب میشدند به کابینه آورد. اما در این دولت میبینیم که این معیار برای انتخاب افراد تا حدی وجود ندارد و گاهی میبینیم که در دولت دهم معیارها برای انتخاب افراد به هم خورده است و مشخص نیست که با کدام معیار، چنین افرادی انتخاب میشوند و اینقدر اصرار میشود که یک نفر که مثلاً در استانداری فارس است، به اینجا بیاید و چنین حرفهایی را بزند. پس این یقین میشود که حتماً یک جریان رابطهای وجود دارد و کسی دارد به این عزل و نصبها خط میدهد و آن کس هم آنقدر اشتباه دارد که اگر نگوییم منفور است، محبوب نیست. پس این فرد تغییر کرده است چرا که از ابتدا گفتمانها و رویهاش این نبوده است.
کمی هم درباره جبهه مخالفان صحبت کنیم؛ شما فرمودید که از ابتدا و از انتخابات سال 84 و در دولت نهم، ما یک طیف مخالف داریم که از اسرائیل و آمریکا شروع میشود و بعد به اپوزیسیون ضد انقلاب، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای لاریجانی، آقای توکلی و... میرسد. این مبنای اختلاف چیست؟
- من در صحبتهای خود هم گفتم کسانی که چه در گذشته و چه امروز و در این مورد ایراد میگیرند و مخالفت میکنند، یک دسته که اسرائیل و آمریکا و جریان بیرونی هستند که ما با آنها کاری نداریم؛ دسته دیگر جریان فتنه هستند که اتفاقاً آنها در این شرایط کمتر فعالیت میکنند، اما یک دسته دیگر خواص مردود هستند که از آقای هاشمی رفسنجانی شروع میشود و به آقای لاریجانی میرسد. اینها همان کسانی هستند که در جریان انحرافی فتنه به معنای واقعی در انتخابات تا ماهها سکوت کردند که فریاد رهبر معظم انقلاب بلند شد که چرا وقتی این فساد و انحراف را میبینید، حرف نمیزنید. این دسته خواص مردود یا جریان تردید هستند و اتفاقاً باید روشن شود که این افراد حق نقد این جریان را ندارند.
در جلسه روز چهارشنبه 11 خرداد مجلس، پیش از شروع جلسه علنی و در جلسه غیرعلنی، آقای لاریجانی توضیح داد که ما در جلسهای که داشتیم، تصمیم بر این شد که هرچه سریعتر به این ادغامها رأی دهیم و نظر رهبر معظم انقلاب نیز همین است. سپس از نمایندگان خواست تا به "من قال" کاری نداشته باشند و به "ما قال" بپردازند و اگر واقعا این قضیه را صحیح میدانند، با توجه به توصیهای که شده، به آن رأی دهند و از این قضیه عبور کنیم.
پس از آن جلسه علنی مجلس آغاز شد اما ایشان بر خلاف توصیه خودش اجازه داد که تذکرهای متعددی از قبیل اینکه این طرح فوریتش رأی نیاورده و شما یک روزه آن را آوردهاید، داده شود. همچنین ایشان بارها به آقای توکلی اجازه تذکر داد، تا جایی که خود آقای لاریجانی به توکلی گفت "من که عرض کردم، این مطلب توصیه شده است، خوب شما که اینقدر میگویید ولایی هستید..." این حرف آقای لاریجانی بسیار زشت و ناپسند بود و اصلاً چنین ضرورتی نداشت که ایشان چنین سخنی بگوید. پس از آن آقای توکلی ساکت شد. یعنی بهجای اینکه منطق این کار را توضیح بدهد، به نوعی القا کرد که حالا ممکن است نظر مخالف درست باشد ولی رهبری گفته و چارهای نیست!
امثال این افراد حق ندارند که به آقای احمدینژاد تهمت بزنند و ایراد بگیرند. پای این ساختارشکنیها را همین افراد و در رأس آنها آقای هاشمی رفسنجانی باز کردند. آقای هاشمی رفسنجانی هنگامی که رهبر معظم انقلاب به نماز جمعه میآیند و خطبهای را میخوانند و میگویند باید این کار را بکنیم؛ ایشان میآید و در خطبه دیگری میگوید که باید فلان کار را بکنیم.
بسیاری از کسانی که ما امروز آنها را به عنوان خواص مردود میشناسیم و در قضیه فتنه همیشه معطل و مردد هستند و نمیتوانند تکلیف خودشان را روشن کنند، دلبستگیای که به آقای هاشمی رفسنجانی دارند، موجب شده تا خودشان را به یک فرد متصل کردند. اینکه رهبر معظم انقلاب بر تقوای جمعی تأکید دارد، یعنی باید دایم در آن نهی و پرهیز تذکر داده شود. اگر بخواهیم رو به آینده نگاه کنیم، حتی اگر بگوییم که انشاءالله این انحرافها کم میشود و از آن عبور خواهیم کرد، نحوه تذکر و پرهیز دادنمان باید چگونه باشد و در جریان خودمان چگونه باید به آقای احمدینژاد بپردازیم و ایشان را با چه ادبیاتی باید مخاطب قرار دهیم؟
- بالاخره نقد یک اصولی دارد که باید رعایت شود، یعنی نقد از سر بغض و کینه نباید باشد، بلکه باید عالمانه و منصفانه باشد. علاوه بر همه اینها باید این را فراموش نکنیم که کسانی که در این زمینه بدتر از همه هستند، مترصد این هستند که ما اینگونه نقد کنیم و این فرصت را نباید به آنها داد. البته آقای مشایی را کنار بگذاریم، ولی نقدی که منجر به تضعیف کلیت دولت دولت میشود، درست نیست، نقد باید منصفانه، عالمانه و کارشناسانه باشد. به علاوه باید به اطرافمان نگاه کنیم و ببینیم که چه کسی مترصد نقد کردن غیرمنصفانه ما از دولت است. مقام معظم رهبری فرمودند: "عمل ما کما اینکه درست باشد نباید در پازلی که دشمن برای خود تعریف کرده است، صورت گیرد."
در یک نگاه رو به آینده، ما باید با این جریان چه کنیم و چگونه رفتار کنیم؟ آیا باید هرازچندگاهی یک سند درباره آن بزنیم و آقای احمدینژاد بیاید و بگوید که اینها درست نیست؟
- بر روی مبانی و اصولی که اینها طرح میکنند به شدت باید آن را نقد کرد و هیچ اشکالی ندارد. مثلاً همین که گفته میشود مدیریت انبیا، مکتب فلان، اینها را باید محکم نقد و تحلیل کرد و به آنها پاسخ داد. اما درباره مصادیق فساد و انحراف، من گاهی فکر میکنم که لااقل بخشی از آن توسط خود همین جریان منحرف به آن دامن زده میشود برای سرپوش گذاشتن روی مسائل اصلی دیگر. مانند همین بحث رمالی و جنگیری؛ من احساس میکنم که خود این آقایان به این جریان غیرواقعی به نوعی دامن میزنند تا مسائل اصلیتر تحتالشعاع قرار گیرد و به آنها پرداخته نشود.
آیا این دو نفر (احمدینژاد و مشایی) در آینده از هم جدا شدنی هستند؟
- من فکر میکنم ما یک کالایی داریم که دچار فساد شده است و وظیفه ما این است که تا جایی که میشود خوبهایش را جدا کنیم. وظیفه ما به خصوص با موقعیت خطیری که رییسجمهور در کشور دارد، این نیست که آن را با یک چوب بزنیم. درست است که این جریان بیمار شده، اما آن بلور گرانبها به او سپرده شده است.
اگر بخواهیم به بحث داخلی خود جریان بپردازیم، وضعیتی که در حال حاضر وجود دارد این است که در صحنه عمل و صحنه کار و حضور سیاسی، شاهد انتخابات مجلس شورای اسلامی هستیم که 9 ماه دیگر قرار است اتفاق بیفتد. آیا احمدینژاد میخواهد برای خود یک لیست بدهد و در آن طرف مجلس نیز میخواهد لیست خود را بدهد و در این میان جریان حزباللهی حذف شود؟
- در هر صورت بدون تردید همه تلاش خود را میکنند تا در موقعیتی قرار بگیرند که بتوانند وظایف خود را انجام دهند.
مدل مطلوب چیست؟ اگر ما نتوانیم مدل مطلوب را ارایه کنیم، این جریان حزباللهی که ریشه در حزبهای دیگر نداشته است، در یک عمل سیاسی حذف میشود. باید چه کرد تا این اتفاق نیفتد؟
- احزاب به دنبال این اتفاق خواهند بود اما آن بدنه و جریان مردمی که احمدینژاد را به ریاست جمهوری رساند، نباید این قضیه را رها کنند و تسلیم این شرایط سازمان نایافتگیشان شوند، چون به نظر من آن جریان انحرافی کار خود را میکند اما ما نباید اجازه دهیم که تقابل میان آن جریان انحرافی و ترکیب اصولگرایان صورت گیرد. در حقیقت آن جریان مردمی مشهور به سوم تیری از پتانسیل بسیار بالایی برخوردار است که بدنه اجتماعیاش از همه اینها بیشتر است.
مدل عملیاتیاش چگونه باید باشد؟ چون تا 8-7 ماه دیگر باید وضعیت مشخص شود؟
- به نظر من دلسوزان واقعی انقلاب، ارزشها و ولایت یا همان جریان سوم تیری که پتانسیلشان هم خیلی زیاد است، بهطور قطع نباید اجازه دهند که عرصه رقابت تنها میان مجموعههای منحرف و جریانهای مردودین فتنه باشد که صحنهگردان آن هم آقای هاشمی خواهد بود. آنها در توده مردم هیچ جایگاهی ندارند هرگز رأی نخواهند آورد و امتحانشان را خیلی پیش از اینها پس دادهاند. در سوی دیگر جریان انحرافی میتواند تا حدودی مسألهساز باشد، ولی در بدنه حزبالله هیچ جایی ندارد و حزبالله اعتنایی به اینها نمیکند. اما کسانی که از ابتدا پای کار بودند و زحمت کشیدند، فحش خوردند و تهمت وکیلالدوله شنیدند و به آنها "احمدینژادی" میگفتند، بیشترین ظرفیت رأیآوری را دارند اما سازمانیافته نیستند و امکانات و پول و حزب ندارند. باید روی این قضیه کار شود. ما به سهم خودمان وظیفهای داریم که در حال انجام آن هستیم.
بنابراین تا عَلَمی برپا نشود، این توقع که یکسری دور آن جمع شوند، اشتباه است. مثلاً قرار نیست همین اخراجیهای دولت یک علَمی بلند کنند؟
- البته من به اخراجی بودن برای معیار قرار دادن هم اعتقاد ندارم.
خیر، معیار نمیکنیم، اما فکر نمیکنید احتمالاً ما در انتخابات آینده اصولگرایان را در چند لیست میبینیم؟
- ببینید، اگر شورای نگهبان وظیفه خود را در جلوگیری از ورود ناخالصیها به خوبی انجام دهد، وقتی آن افراد مورد تأیید مردم باشند که اشکالی ندارد. حتی اگر لیستی هم وجود نداشته باشد. مردم در این ماجراها بسیار پخته شدهاند.
از قرارگاه عمار چه خبر؟
- ما در ابتدا سه، چهار نفر بودیم که بنده و آقایان پناهیان، روشن و سعید قاسمی بودیم که دور هم جمع میشدیم و پس از آن این تعداد افزایش یافت. من از همان ابتدا میگفتم که با این امید دارم کار میکنم. نه به خاطر اینکه بخواهم دوباره نماینده شوم، من کسی نیستم اما هیچ سرشکستگی بالاتر از زمین خوردن جریان نیست. نیت ما از همان اول این بود که بتوانیم این جریان را به نتیجه برسانیم و هرکسی از ما برنده میشد، این برای ما نیز یک برد به حساب میآمد. ما از همان اول با این نیت رفتیم که باید یک پرچم و عَلَمی بلند شود.
اما این عَلَم باید در میانه میدان برپا شود، والا عَلَمی که در میدان رقابت بلند نشود، دیگر عَلَم نیست، وقتی هم که در وسط میدان برپا شد، دیگر نباید انداخته شود تا به قول شما این جریان سرخورده نشود.
- این مطلبی که عرض میکنم نه به عنوان نظر مجموعه عَمار، بلکه برداشت خودم است. چون ما نمیتوانیم طی این مدت کوتاه یک حزب و جریان منسجمی تحت عَلَم عَمار درست کنیم که هیچ حرف نامربوطی در آن زده نشود، بنابراین شاید بهتر باشد که تنها این جریان زنده نگه داشته شود تا پای بزنگاه که یا خودش لیست بدهد یا اینکه برای لیستها و تأیید آنها امضا بدهیم. آقای پناهیان در مصاحبهای که داشت، بسیار خوب و هوشمندانه عمل کرد؛ ایشان نگفت که ما لیست نمیدهیم یا نباید بدهیم.
به نظر من مردم در شهرستانها و استانها اعتنا میکنند و بنده، رسایی، پناهیان و... این را به عینه میبینیم. کار دیگری که میتوان انجام داد اینکه بیانیه داد. در یک سال آخر باقیمانده تا پیروزی انقلاب، نه به اسم نهضت آزادی و نه به اسم جبهه ملی، اما 53 نفر از همین ملیگرایان مانند بازرگان و... بودند که در بزنگاههای مختلف اعلامیه میدادند و در ذهن مردم به عنوان یک گروه مبارز القا شده بودند.
اما آبادگران که چهره شاخص نداشت؛ آبادگران یک اسم و جریان بود که مردم به آن جریان رأی دادند نه به اسم اعضای آن.
- در آن زمان آقای ناطق نوری که به او مدام نام آبادگران را گوشزد میکردند، گفته بود که آبادگران دیگر کدام... است؟ بعد که به مجلس آمد در جلسه خصوصی با اصولگرایان، به بالای جایگاه سخنرانی رفت و گفت: «من قصد جسارت به کسی را نداشتم. آبادگران به نظر من یک اسم و یک موجود غیر ذوی العقول است و من به این موجود غیر ذوی العقول توهین کردهام». من در همانجا هم به صورت مکتوب و هم در گوش ایشان گفتم که آقا، شما خودتان را بازی میدهید یا ما را؟ اگر آبادگران یک چیزی روی هوا بود که مردم به آن رأی نمیدادند؛ آبادگران یک هویت ارزشمندی بود که اگرچه مردم من، افروغ، ابوطالب و خوشچهره را نمیشناختند اما با خود گفتند که اینها همان نسلی هستند که وعدهاش را میدهند و این جریان بود که رأی آورد.
بنابراین الان جریان عَمار با این مدل نیز میتواند در مجلس آینده ظهور پیدا کند.
- بله، واقعا میتواند این اتفاق بیفتد اما این نیازمند کار است و ما تجربه مدیریت چنین کارهایی در مدت کوتاه را نداریم. برخی افرادی در این کار تبحر دارند و میتوانند به خوبی و با پشتوانه مالی مناسب آن را اداره کنند.
بنابراین چهار لیست خواهیم داشت؛ لیست اصلاحطلبان، لیست اصولگرایان قیم که همیشه خود را قیم اصولگرایان میدانند، لیست حزبااللهیها و لیست جریان انحرافی؟
- بالاخره برای مصلحت مملکت، در خیلی جاها باید از خیلی حرفهای حق گذشت. در جلسه 36-35 نفرهای که آقای احمدینژاد ترتیب داد، تأکید شد که در نهایت یک لیست تهیه شود.
در شهرستانها با داشتن یک و یا دو کاندیدا، دیگر لیست معنا ندارد. به نظر، باید برای شهرهای بزرگ لیست تهیه شود.
در شهرهای کوچک دو نکته وجود دارد؛ یکی اینکه اگر چهرههای برجسته جریان اصولگرا که در فتنه امتحان موفقی پس دادند، حاضر شوند به این شهرها بروند و در آنجا سخنرانی کنند، از این خیلی استقبال میشود، این نشاندهنده آن است که این حرفها در این شهرها بسیار اثرگذار است.
بحث دیگر که میخواهم مطرح کنم یکی تفاوت دو رویکرد رهبر معظم انقلاب در پایان مجلس هفتم و پایان مجلس هشتم است. چون این دو رویکرد با یکدیگر تفاوت بسیار داشت و رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر از مجلس هشتم بهغیر از موضوع هستهای تجلیل نکردند و همینطور از شخص آقای لاریجانی.
- اتفاقاً به نظر من برخی حرفهای ایشان جنبه مثبت داشت و برخیها جنبه منفی. آقای لاریجانی حرفهای بسیاری زد اما مقام معظم رهبری در آن جلسه آن قسمت از حرفهای وی را گلچین کرد از موضع مجلس در سیاست خارجی تجلیل کردند.
اما رهبر معظم انقلاب اسمی از آقای لاریجانی نیاوردند و حتی در متن کامل سخنان ایشان نیز نامی از وی برده نشد. در بحث طرح نظارت بر مجلس آیا شما امیدی به تصویب و اجرای آن دارید؟
- فکر نمیکنم، اگر چیزی هم به تصویب برسد، همان کارک است که سر و ته آن را هم بیاورند و به قول معروف خودشان را تابع ولایت بدانند. آقای توکلی حتی نسبت به اینکه نمایندهای که حرف خلافی میزند و قوه قضائیه او را احضار میکند، اعتراض کرده. من فکر میکنم قضیه برخی از این آقایان در اتهاماتی که به دیگران زده و نتوانستهاند اثبات کنند، جدی شده است.
این نگاه که اساساً با مبانی دینی ضدیت دارد که هر کس مسئول رفتار و گفتار خودش است، این مگر مسلمانی است که یک نفر به دیگران تهمت بزند، بعد وقتی از او خواستند که دلیلش را بگوید، مدعی شود که مصونیت پارلمانی دارد؟
دقیقاً همینطور است، در هر صورت در موضوع طرح نظارت بر نمایندگان، فکر میکنم اگر هم چیزی تصویب شود، در راستای تحقق ماهیت فرموده رهبر معظم انقلاب نخواهد بود. من یک چیزی را به خود آقای احمدینژاد گفتم و باورم هم همین است. ما وقتی در جمع رفقا و دوستان این اصطلاح "نوکرتم" را به کار میبردیم، میگفتند نوکر نمیخواهم، آقایی، حرف گوش کن. احمدینژاد هم مصداق همین بود؛ بهجای اینکه بگوید مقام عظمای ولایت فرمودند... رفت و عدالت را اجرا کرد؛ حالا آیا ما در مجلس این کار را میکنیم یا شعار میدهیم؟